نوار مغزی یک زندگی

هر طایفه ای به من گمانی دارد,من زان خودم چنان که هستم ,هستم

نوار مغزی یک زندگی

هر طایفه ای به من گمانی دارد,من زان خودم چنان که هستم ,هستم

نوار مغزی یک زندگی

مهم نیست اهلِ کجا باشی
مهم اینه که اهل و به جا باشی
منطقه ی زندگیت مهم نیست
مهم منطق و زندگیته
..............................................
متولد تیرماه 1371
فکر میکنم بیشتر از این نیازی به توضیح نباشه
اگر مرا شناختید به رویم نیاورید..بگذارید خیال کنم اینجا راحتم
دوست ندارم دوستان مجازی اَم حقیقی شوند
گاهی مجازی بودن بهتر از حقیقی شدن است.
میدانم اخلاق گندی ست ولی اینجوری راحت ترم.
از پاسخ به سوالات شخصی معذوریم :)

محبوب ترین مطالب

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شنگولیسم» ثبت شده است

77.ورزشکاران دلاوران...

پنجشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۴۴ ب.ظ

در روزگاران جدید( همین امروز) بشری تصمیم گرفت باشگاه رفتن را از سرگیرد.. خواهرک گودزیلا صفتش نیز وی را مشایعت نموده و با وی رخت ورزشی برتن نمود و راهی گشت هنوز راهی نگشته بود که مادر آن بشر نیز تصمیم به مشایعت نموده با ایشان به راه افتاد.... در راه به همراهی گودزیلا سرود ورزشکااااارااااان دلااااورااان را زمزمه نموده و بعد از مدتی معطلی بلاخره وارد باشگاه همی گشتند... آن بشر ابتدا کمی قیافه اش را کج و کوله نموده دلش هوای باشگاه قبلی اش را کرد... وی بر دهانه دلش مشتی محکم همی کوفت و عرضه داشت : چاره ای نی دیگه اون باشگاه راهش زیاده حالا برو دوتا حرکت بزن بلکم خوشت اومد... به سالن ورزش روانه گشته و همراه مربی شروع به لِنگ پراکنی و جفتک اندازی نمود.... بشره نام برده از حرکات کند و اتو کشیده ی افراد حاضر در باشگاه از جمله مربی به ستوه آمده و کرم همی ریخت و درست پشت سر مربی جای گرفته و از آینه به مربی چشم دوخته و ریتم را بر هم زده حرکات را تندتر زد تا شاید فرجی شده و به کمر مربی نیز قری عارض گشته بزند دنده دو ... مربیه مذکور ابتدا هول گشته قاطی نمود سپس لبخندی زده و آن بشر را پشمک حساب نموده به کار خویش ادامه همی داد... بشر هم لب و لونچه اش آویزان با ذوقی له شده و برجکی هزار تکه عنانه از کف داده را بر دست گرفت تا آخر ورزش دندان بر جگر مبارک نهاده و در آخر با دلی گرفته و ذوقی کور شده به سکونتگاه خویش بازگشت... البته قبلش که مربی به یک چیز نردبان مانندی آویزان شده همچون ... بگذریم حالا همچون هرچی بدنش را کش میداد بشره نام برده ته دلش گفت: آخ چه حالی میداد الان این چوب و تخته ها از جاش درمیومد این مربیه با صورت مقوا میشد کف سالن... ولی خب چنین نشد و مربی کاملا سالم و بی هیچ خط و خشی لباسش را عوض نموده به خانه شان بازگشت.... هعیییی.... در باشگاه قبلی چه روزگارانی داشتیم...  

  • سوفی ...

71.کاملا دخترونه(رمز فقط به بانوان تعلق میگیرد)

چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۵۹ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • سوفی ...

59.اگر خدا بودم...

شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۲۲ ب.ظ

اگر مثلا خدایی نکرده بنده خدا بودم

آن وقت به همه ی انسانها امر میکردم به جای سیب,

 آلبالو را نماده عشق و احساس قرار دهند...


+اگر بیماری فشار خون وجود نداشت شاید میگفتم آلبالوی نمک زده ...

اما حال به آلبالوی خالی بسنده مینموییم تا

بندگان فشارخونی نیز از نعمت عشق و احساس بی بهره نمانند...

+فشار خون را هم از بین نمی بردم تا تنبیهی باشد برای بندگانمان تا 

مراقب تغذیه ی خود باشند و هر چه دمه دستشان آمد زارت نفرستند درونه خندقه بلا (منظور همان شکم است)

باشد که رسدِگار شده و راه خیر در پیش گیرند و از آلبالوهای زندگیه خویش لذت برند..بعدش هم لُدفن از ما تشکر بنمویَند

  • سوفی ...

58.رسوای زمانه منم ...

جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۲۹ ب.ظ
من نمیدونم چرا تا تقی به توقی میخوره همه میگن: سوفی نکنه شکست عشقی خوردی؟؟ منم به تک تکشون قول دادم هروقت عاشق شدم و بعدش شکست عشقی کوفط کردم حتما بهشون خبر بدم تا دست از سرم بردارن...والا ...اصن هروقت از این غلطا خوردم و عاشق شدم میام به شما هم اطلاع میدم تو وبم تاریخ و ساعت شکست عشقیمم مینویسم :|
خلاصه فقط این وسط به بابا قول نداده بودم که شکست عشقیمو حتما بهش اعلام کنم که اونم به حمدالله به حول قوه ی الهی حاصل شد دیگه فقط مونده به خواجه حافظ قول بدم...
اصل ماجرا در اندرونی
  • سوفی ...

57.آبیاری سوفیانه

جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۲۲ ب.ظ

وضع خوابم دوباره به هم ریخته شبا خوابم نمیبره اگرم ببره کابوس یا خوابای چرت و پرته دیگه می بینم و به هم میریزم اون وقت از ته دل آرزو میکنم ای کاش هیچوقت خواب نمی دیدم...این بار که این آرزو رو کردم با خودم فکر کردم اولین بار کِی همچین آرزویی داشتم

یادم اومد اولین بار 5 سالم بود که دلم خواست که اصلا هیچوقت خواب نمی دیدم و خواب دیدن وجود نداشت...چون 5سالم که بود یه شب به مامانم اصرار کردم که بذاره کنارش بخوابم اونم قبول کرد و چسبیدم بهش و خوابیدم , بعد نیمه شب خواب دیدم گلاب به روتون رفتم wc و دارم جیش میکنم ...بعدش از خواب پریدم و دیدم هعی وای راس راسی باغ پنبه رو آبیاری کردم و خواب و واقعیت قاطی شده :|

اون وقتا که منو داداشی بچه بودیم داداشی زیاد باغ پنبه رو آب میداد و مامانم هیچوقت نمیگفت داداشی جیش کرده بلکه میگفت: داداشی باغ پنبه رو آبیاری کرده.چون تُشکش پنبه ای بود و منظور از باغ پنبه همون تشک بود.بعدم هروقت باغ پنبه ی داداشی آبیاری میشد مامان تشکشو عوض می کرد...یه تشک مخصوص داشتیم برا اینجور موقع ها..یه جورایی تشکه مذکور یه نوع برچسب حساب میشد برچسبه جیشو بودن :/ و هرکس روی اون تشک میخوابید معلوم میشد شبش تشکه خودشو آبیاری کرده و مامان اون تشکه کذایی رو به جای تشکه خودش انداخته زیرش..خلاصه هرکی روی اون تشک میخوابید آبروش میرفت...

هیچی دیگه بنده هم اون شب در عالم 5سالگی آبیاری نموییده بودم و مامانمو بیدار کردم و گفتم: مامانی پاشو پاشو باغ پنبه رو آب دادم الان خیس میشی ...آیکُن:سوفی درحال سوت بلبلی زدن و محو شدن در کهکشان راه شیری

خلاصه مامانم بیدار شد و تشکمو با اون تشک خاک بر سری عوض کرد صبحشم جلوی داداشی و بابا آبروم رفت و معلوم شد شبه قبلش آبیاری باغ پنبه داشتم :| اون شب برای اولین بار آرزو کردم که کاش هیچوقت خواب نمی دیدم ...

شب تا صبح داشتم به اون موقع ها فکر می کردم :|

  • سوفی ...

55.روزی اگر من نباشم-قسمت دوم

پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۲۰ ق.ظ

ادامه...

8-کی موقع درس خوندن همش اِتودشو گُم کنه و کل اتاقو زیر و رو کنه تا پیداش کنه بعد ببینه همون کنار دستش بوده؟؟؟

9-کی یادش بره حوله های حموم رو دو روزه توی حیاط جاگذاشته؟؟؟

10-کی موبایل کوک کنه صبح زود بیدار شه بعد موبایلش زنگ بزنه بعد بیدار شه هرچی فکر کنه یادش نیاد برا چی کوک کرده باز بگیره بخوابه بعد که بیدار شد بفهمه ای وای باید صبح زودتر بیدار میشده و یادش بیاد چکار داشته؟

11-کی بره قابلمه رو از رو اجاق گاز برداره ولی یادش بره گازو خاموش کنه ؟؟؟

12-کی بره توی آشپزخونه زیر قابلمه رو خاموش کنه ولی وقتی رفت توی آشپزخونه یادش بره که چکار داشته بیاد بیرون بعد از بوی سوختن غذا تازه یادش بیاد چه گندی زده؟؟

13-کی وقتی یه نفر اشتباه بهش اس میده میگه : سلام حسن. تشریف دارین شب مزاحم شیم با خانواده؟؟؟ جواب اس رو بده و بگه:مراحمین قدمتون رو چشم(اعتراف میکنم اینو عمدی گفتم)

14:کی وقتی یکی باز اشتباه بهش اس میده میگه علی کجایی بیا بار جدید رسیده بیا کمک کن .بازم جواب اس رو بده بگه:ببخشید الان سرکلاسم نمیتونم بیام خودت بارو خالی کن(اینم حواسم بود ولی از قصد گفتم کرم داشتم)


15-کی بره کتابای کتابخونه رو پس بده بعد یادش بره کتابو با خودش ببره بعد برا این که ضایع نشه بگه ببخشید میشه کتابه رو تمدیدش کنین یه کتاب جدیدم میخوام.

16-کی وقتی چادردانشجویی سرشه موقع رد شدن از باغچه ی کناره خیابون هربار چادرش گیر کنه به گلای باغچه و جِرواجر شه بعد دفعه ی بعدم باز همین بلا سرش بیاد بعد دفعه ی بعدشم باز همینجوری شه آخرشم پایینه چادرش به شکلی دربیاد که انگار شیری پلنگی چیزی پنجول کشیده ...یا انگاری چادر رو همون موقع از دهنه سگ درآوردن

17-کی بعد از رانندگی و پارک کردن جلوی دره خونه یادش بره ماشینو خاموش کنه پیاده شه بره پی کارش(اگه آخرش ماشینمونو دزد نبرد با این کارام)

18-کی رو جدولای خیابون راه بره و توی آینه ی ماشین برای خودش شکلک دربیاره و ملت موقع رد شدن برای شفای مغزش دست به دعا شن؟؟


خیلی داره زیاد میشه دیگه بقیه شو نمیگم ..اگر تیمارستان خوب سراغ دارین معرفی کنین با روی باز میپذیرم .

  • سوفی ...

52.روزی اگر من نباشم-قسمت اول

يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۵۴ ب.ظ

داشتم فکر میکردم اگه من نبودم چی میشد؟؟؟ به این نتیجه رسیدم که اگه من نباشم:

1- کی شوت بازی دربیاره و شوید پلو با ماهیه بدون شوید درست کنه؟؟

2-کی هی بخوره به در و دیوار و آخش هوا بره و همه ی بدنش علائم برخورد با موانع و کبودشدگی داشته باشه

3-کی هر بار آشپزی میکنه یه جاشو بسوزونه؟؟

4-کی موقع رانندگی حین توقف تیر برق به اون گُندگی رو نبینه و بره توی تیر برق (واقعا انقدر فکرم مشغول بود که ندیدمش اصن تو عوالم دیگه ای بودم یعنی اصن نفهمیدم چی شد من کجام اون کجاست اصن من کی اَم؟؟؟کیه؟کیهههه؟؟؟ خلاصه تحقیقات ثابت کرده اگه من رانندگی نکنم کمک بزرگی به جوامع بشری کردم)

5-کی پول برداره بره کارت شهروندیشو شارژ کنه بعد خوده کارتو یادش رفته باشه برداره؟؟؟

6-کی شبا همش از خواب بپره بعد بخواد بره آب بخوره بعد بیفته رو میز عسلی و قندون روی میز و کل اعضای خانواده رو دیوونه کنه و از خواب بپرونه؟؟(چندبار تا حالا با این کارم همه ی خانواده رو پروندم از خواب. دهنشون مسواک شده کلا)

7-کی موقع جدول حل کردن توی مجله عکسه ماهاتما گاندیه بدبخت رو با احمد پورمخبر اشتباه بگیره؟؟(به جانه اوباما خیلی شبیه بودن )

ادامه دارد....


  • سوفی ...

40.دیالوگه دوعدد چِل

چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ب.ظ

بعد از رد و بدل شدن دو عدد پیامک فاطمه حدس زد که بله این سوفی اون سوفیه چندماه قبل نیس با این که زیاد در ارتباط نیستیم اما توی این 5سال دوستی خوب منو شناخته از نوع حرفیدن و اس دادنم میفهمه که یه چیزی یه جایی تغییر کرده بعد جالبه که ارتباطمون فقط دو نوع داره یا توی دانشگاه همو میدیدیم و بغل دستی بودیم یا اس.. ولاغیر...یعنی از وقتی فارغ التحصیل شدیم یه بارم به همدیگه نزنگیدیم الان نه من صدای اون یادمه نه اون صدای منو...چراشم نمیدونم...توی این 5سال فقط 6-7بار تلفنی حرفیدیم باهم که سه بارش زمان امتحانای ترممون بود برای رفع اشکال زندگید..بقیه شم ماله زمانیه که میرفتیم دانشگاه و کلاسامون فرق داشت بهش میزنگیدم که کجایی میگفت فلان جا میرفتم پیشش در همین حد نه بیشتر..تموم شد و رفت...با این حال هم اون خوب با روحیات من آشناست درصورتی که هیچی از زندگی و مشکلات شخصیم نمیدونه هم من با اخلاق و روحیاته اون...همدیگه رو هم دوس داریم ولی عمرا به هم ابراز محبت کنیم یعنی اون بهم بگه فدات شم حالت تهوع میگیرم منم بهش بگم قربونت برم اون حالت تهوع میگیره خخخخ فقط باید بزنیم تو سروکله هم درشت باره هم کنیم و متلک بگیم به هم .اینجوری خیلی هم خوش میگذره خیلی هم همو بیشتر میتونیم دوس داشته باشیم..اگرم یه وقت بهم بگه فدات شم تهش میگه سوفی حالا یه وقت کهیرنزنیا شوخی کردم.... غیرنرمال هم نوک دماغتونه....حالا بعده سه-چهار هفته دیالوگ پیامکی بینمون برقرار شده..ادامه ی پیامکها بعده اون دوتای اولی:

فاطمه:سوفی افسرده ای فرزندم؟؟؟

من:خخخ از اونجا هم مشخصه عایا؟؟

فاطمه: شدید.....بچه چرا؟؟براچی؟؟؟بیخیاله گذشته....(بقیه ش سانسور شد)

من:نه بابا بخاطر اینا نی.خودمم نمیفهمم چمه...خوب میشم...

فاطمه:دردل کهنه ت رو بوگو به من. شکست عشقی خو بهت نمیاد نیس که خیلی احساسی هستی و اینا(از نظر فاطمه بنده یک عدد سیب زمینی میباشم که به شدت در ابراز احساسات ضعیفم و عقیده داره که اگه خدا زد پس کله یکی و طرف خر شد و اومد منو گرفت سر یه هفته به غلط خوردن میفته و میفهمه با یه سیب زمینی طرفه و طلاق و خلاص)

من:خخخخ واه من به این پُراحساسی.ابراز محبت که میکنم سنگ به عر عر میفته 

فاطمه:سوفی خاسی خودکشی کنی خبرم کن

من:من که دلم نمیاد بدون تو بمیرم پس بیا باهم گور به گور بشیم.حالا مثلا خبرت کنم چکار میکنی؟؟میخای همراهیم کنی :)

فاطمه:نع..شاید کمکت کردم زیاد اذیت نشی (مرگ راحتی داشته باشی)بعدشم سرکار نمیرم که هی بهت اس بدم بعده چندسال بفهمم به فنا رفتی و سرکار بودم الکی اس میدادم

بازم فاطمه : سوفی ناراحت نشیا شوخیدم نازگله من 

من:خخخ نه معلوم شد هنو یه رگه های ریزقوله ای از احساس تو وجودت مونده.بهت امیدوار شدم

فاطمه:خودت میدونی که دوستت میدارم

من:نه بابا ناراحت نمیشم.ها میدونم.منم دوستت دارم و از اینجور قرتی بازیا

فاطمه:برا امشب ابراز احساساتمون بسه..ولی جدی از .....(بقیه ش سانسورشد)

من:باشه ایشالا از فردا....(بقیه ش سانسور)

فاطمه:ای ول پس پیش به سوی امید و موفقیت

من:امیدت از پهنا تو حلقم

فاطمه:گیر نکنه یه وقت

من:نه اگه گیر کرد از حلقم درش میارم میکنمش تو حلق تو 

بعدشم دیگه به همینجا ختم شد اصنم خدافظی توکارمون نی خخخ

همچین دوسته عتیقه ای دارم من خودم از اون عتیقه ترم ...والاع :|

اس بازیه بعدیمونم رفت تا یکی دوماه آینده احتمالا خخخ

صمیمیت شُرشُر ازمون میباره اصن :/ ولی طبق اخلاقیاته من و اون اینجوری بهتره.

  • سوفی ...

20.

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۳ ب.ظ

بعد از مدتها کتابمو گرفتم دستم خیر سرم مثلا درس بخونم...بعد از اونجایی که بابایی خانِ شیطون بلا هروقت من میخوام بدرسم فیلم دیدن یا بازی کردن یا بیرون رفتنش میگیره امشبم گیر داد گفت بیا اسم فامیل بازی کنیم ..هرچی گفتم پدره من بیخیال حالش نی بذار درس و مخشمونو بوخونیم..گفت:ول کن بابا نه بازی میکنی نه درس میخونی بیا بازیییییییییی بیا بازی بیا اسم فامیل بیا اسم فامیل بیا بیا...هیچی دیگه دیدیم کودکه درونه پدره عزیزمان آروم نمیگیره نشستیم منو بابایی و آبجی کوچیکه سه تایی اسم فامیل بازی کردیم روده بُر شدیم از خنده چون بابایی آقا همش چرت و پرت مینوشت و تقلب هم میکرد ...با آبجی زمین رو از خنده گاز میزدیم از دست شیطونی های بابا...حیف حال ندارم سوتی ها و تقلب و شیطونی هاشو شرح بدم ...خیلی باحال بود...آخرشم قرار بود هرکی باخت بستنی بخره که با این که بابا برنده شد(البته با تقلب)چون من و آبجی کوچیکه پول نداشتیم و شپش ته کیف پولمون پارتی گرفته و داره آفتاب بالانس مهتاب بالانس میزنه بازم بابایی خان قرار شد بستنی بخره ...

الانم پشته کاغذه اسم فامیلش نقاشی یه زن و مرد کشیده میگیم چرا انقد خانمشو زشت کشیدی؟؟میگه:چون اگه زنش خوشگل باشه میدزدنش :| توجیهش صاف تو لوزالمعده م :/


+اصلا چه معنی دارد بچه از بابایش ببَرد...باباها همیشه باید بَرنده باشند :)


13.برای نخستین بار در تاریخ بشریت

جمعه, ۲ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۸ ب.ظ

خاله کوچیکه دیشب افتخار آفرید