نوار مغزی یک زندگی

هر طایفه ای به من گمانی دارد,من زان خودم چنان که هستم ,هستم

نوار مغزی یک زندگی

هر طایفه ای به من گمانی دارد,من زان خودم چنان که هستم ,هستم

نوار مغزی یک زندگی

مهم نیست اهلِ کجا باشی
مهم اینه که اهل و به جا باشی
منطقه ی زندگیت مهم نیست
مهم منطق و زندگیته
..............................................
متولد تیرماه 1371
فکر میکنم بیشتر از این نیازی به توضیح نباشه
اگر مرا شناختید به رویم نیاورید..بگذارید خیال کنم اینجا راحتم
دوست ندارم دوستان مجازی اَم حقیقی شوند
گاهی مجازی بودن بهتر از حقیقی شدن است.
میدانم اخلاق گندی ست ولی اینجوری راحت ترم.
از پاسخ به سوالات شخصی معذوریم :)

محبوب ترین مطالب

57.آبیاری سوفیانه

جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۲۲ ب.ظ

وضع خوابم دوباره به هم ریخته شبا خوابم نمیبره اگرم ببره کابوس یا خوابای چرت و پرته دیگه می بینم و به هم میریزم اون وقت از ته دل آرزو میکنم ای کاش هیچوقت خواب نمی دیدم...این بار که این آرزو رو کردم با خودم فکر کردم اولین بار کِی همچین آرزویی داشتم

یادم اومد اولین بار 5 سالم بود که دلم خواست که اصلا هیچوقت خواب نمی دیدم و خواب دیدن وجود نداشت...چون 5سالم که بود یه شب به مامانم اصرار کردم که بذاره کنارش بخوابم اونم قبول کرد و چسبیدم بهش و خوابیدم , بعد نیمه شب خواب دیدم گلاب به روتون رفتم wc و دارم جیش میکنم ...بعدش از خواب پریدم و دیدم هعی وای راس راسی باغ پنبه رو آبیاری کردم و خواب و واقعیت قاطی شده :|

اون وقتا که منو داداشی بچه بودیم داداشی زیاد باغ پنبه رو آب میداد و مامانم هیچوقت نمیگفت داداشی جیش کرده بلکه میگفت: داداشی باغ پنبه رو آبیاری کرده.چون تُشکش پنبه ای بود و منظور از باغ پنبه همون تشک بود.بعدم هروقت باغ پنبه ی داداشی آبیاری میشد مامان تشکشو عوض می کرد...یه تشک مخصوص داشتیم برا اینجور موقع ها..یه جورایی تشکه مذکور یه نوع برچسب حساب میشد برچسبه جیشو بودن :/ و هرکس روی اون تشک میخوابید معلوم میشد شبش تشکه خودشو آبیاری کرده و مامان اون تشکه کذایی رو به جای تشکه خودش انداخته زیرش..خلاصه هرکی روی اون تشک میخوابید آبروش میرفت...

هیچی دیگه بنده هم اون شب در عالم 5سالگی آبیاری نموییده بودم و مامانمو بیدار کردم و گفتم: مامانی پاشو پاشو باغ پنبه رو آب دادم الان خیس میشی ...آیکُن:سوفی درحال سوت بلبلی زدن و محو شدن در کهکشان راه شیری

خلاصه مامانم بیدار شد و تشکمو با اون تشک خاک بر سری عوض کرد صبحشم جلوی داداشی و بابا آبروم رفت و معلوم شد شبه قبلش آبیاری باغ پنبه داشتم :| اون شب برای اولین بار آرزو کردم که کاش هیچوقت خواب نمی دیدم ...

شب تا صبح داشتم به اون موقع ها فکر می کردم :|

  • سوفی ...

شنگولیسم

نظرات  (۲)

  • مستر نیمــا .
  • :)))))))
    چه اصطلاح جالبی . باغ پنبه رو آب دادی:))))))))))
    پاسخ:
    :)))))))) اختراع مامانمه 
    وای سوفی، نترکی دختر. یعنی من از همون موقع که گفتی تو خواب چیکار کردی، تا خط آخر یه ریز قهقهه زدم D:
    واااای اصن باورم نمیشه یه نفر دیگه هم اینجوری باشه. منم همش اول تو خواب داشتم این کارو میکردم، بعد یهو وصل میشدم به عالم بیداری و میدیدم ای دل غافل، بعله، دارم باغ پنبه رو آبیاری مینمویم.خخخخخ
    حالا جالبه که واست بگم یبار من خواب دیدم تو خوابم گلاب به روت انقد خودمو نگه داشتم که بعد رفتم دسشویی از همون دم در گلاب به روت آبیاری کردم، دیگه تمومم نمیشد. دیدی آدم وقتی خودشو خیلی نگه داره، بعد دیگه تموم نمیشه؟خخخخ دقیقا تو خواب همونجوری بود. هیچی دیگه، یدفه از خواب پریدم و چشمت روز بد نبینه، نزدیک بود خونه رو آب ببره. تشک که چه عرض کنم، به موزاییک کف اتاق هم نفوذ کرده بود.:)))))
    به کسی نگیا، من دوران مدرسه هم(تا 10، 11 سالگی) گه گداری ازین کارا میکردم.خخخخخخ. کم اتفاق میفتاد ولی باکیفیت بود.خخخخخخ
    پاسخ:
    :))))))) ای جونم تو هم؟؟؟؟؟؟من فکر میکردم فقط من اینطوری شدم
    مال تو آبیاری تحت فشار بوده خخخخخ
    اوهون تجربه شو داشتم که نگه داری طولانی تر میشه و بیشتر اصن یه وعضی
    ببین من به کسی نمیگم ولی اگه خودشون کامنتتو خوندن فهمیدن چی؟؟؟ :))))))))
    خخخ آفرین آفرین کیفیت از کمیت مهم تره دمت گرم خخخخخخخ

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">