نوار مغزی یک زندگی

هر طایفه ای به من گمانی دارد,من زان خودم چنان که هستم ,هستم

نوار مغزی یک زندگی

هر طایفه ای به من گمانی دارد,من زان خودم چنان که هستم ,هستم

نوار مغزی یک زندگی

مهم نیست اهلِ کجا باشی
مهم اینه که اهل و به جا باشی
منطقه ی زندگیت مهم نیست
مهم منطق و زندگیته
..............................................
متولد تیرماه 1371
فکر میکنم بیشتر از این نیازی به توضیح نباشه
اگر مرا شناختید به رویم نیاورید..بگذارید خیال کنم اینجا راحتم
دوست ندارم دوستان مجازی اَم حقیقی شوند
گاهی مجازی بودن بهتر از حقیقی شدن است.
میدانم اخلاق گندی ست ولی اینجوری راحت ترم.
از پاسخ به سوالات شخصی معذوریم :)

محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

15.درهَم بر هم

پنجشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۹ ق.ظ

با سلوم

عرضم به طولتون که این روزا نت اومدنم کم شده به دلایلی... روم مشکی بهتون سر نزدم و ممنونم از مرامتون که سرزدین :)

در ادامه ی پست قبل باس بوگویَم که خیلی باشگاه خوش میگذره برای یه چندساعت غمام و دنیا و... یادم میره و سرم گرم میشه حسابی هم ذوق دارم براش به نحوی که دلم میخواست به جای یه روز درمیون هرروز بود روز اول سخت بود اما بعدش بدنم عادت کرد وچون قبلا هم حرکاتشو بلد بودم و زیاد تمرکزم از دست نمیره و میتونم زود حرکتا رو یادبگیرم و گیج نمیشم دیروز باوجود درد شدید با این که قرار بود نرم ولی رفتم و نه تنها سخت نگذشت بلکه کیف داد همه دردامم خوبه خوب شد و دیگه هوووووووووچ مشکلی ندارم و از این که فردا صبح قراره برم باشگاه دلم قیری ویری میره به علاوه یه تعداد ورزشکار جدید بهمون اضافه شدن که همه شون قد و هیکل و سنشون با من همخونی داره و دیگه بین اون جمع نخودی و ریزه میزه حساب نمیشم چون الان ما اکثریت رو تشکیل دادیم و دیگه من توی ذوقه تپلی ها نمیزنم خیلی خوب شد دیروزم مربی سایز تک تکمونو گرفت و نوشت وزنه بنده ازهمه شون کمتر بود حتی از اون تازه واردای هم هیکلم :/ عرررررررر کیف میکنم موقع ورزش مخصوصا با اون لبخندای شیرینه مربی موقع ورزش ناخوداگاه منم همراش لبخند میزنم خخخ ...موقع کلاس علاوه بر خوشرویی حسابی جدیه اما بعدش حسابی باهمه مون گرم میگیره دوسش دارم ...دیروزم باهاش شوخی هم کردم حتی خخخ ..

فردا هم قرار بود با آبجی کوچیکه ماشین بابارو بردارم بریم باشگاه اما داداشی گفت خودم میرسونمتون...دلم هوای رانندگی کرده بود ولی قسمت نشد ...ایشالا بعد


اما خاله کوچیکه.....خاله و همراهیاش یکشنبه از تهران برگشتن و یه آزمایش سه میلیون تومنی ازش گرفتن و یه سری دستورات دیگه دادن وتست مغزاستخون و این حرفا و دوباره باید دوازدهم اونجا باشن حوصله ی توضیح جزئیاتو ندارم بگذریم بهتره....حالشم خوبه فقط عصبی و خسته ست و امروزم سرگیجه داشت پونزدهم باز شیمی درمانی داره :| روحیه ش خوبه و قویه خداروشکر


یه چی دیگه هم قرار بود بگم یادم نی :/ حافظه در حد موز خخخ

  • سوفی ...

آنچه گذشت