30.عیده بَبعی کُشونه خود را چگونه گذراندید
پنجشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۴ ب.ظ
چند روزیست...تقریبا دو روز و نصفی...که حرف زدن هایم با تو دیگر رنگ و بوی قبل را ندارد...
طعم عاشقی اش پریده است...گَس شده است انگار...نمازهایم صبر و قرار قبل را ندارد...
یکهو شوت میشوم توی دنیای دیگری که پُر از اوهام و چرند و پرند است...
خدایِ جانم من باز گُم شده ام لای هَمهمه ی رنگی رنگیه این دنیای سیاه و سفید...
نه این که بار اولم باشد....قبلا ها هم صدها ضربدر هزاران بار گُم شده ام و باز پیدایَم کردی...
میشود باز هم....
شرم دارم از گفتن بقیه اش...
از این به بعدش را خاموش میشوم....گوش کن,خاموش ها گویا ترند
+ترجیح دادم دوتا پست قبل هم باشن هم جلوی چشمم نباشن در نتیجه رمزیشون کردم.