6.مونسِ تنهایی هایم
مونس اسم گلدانه بی نوای شمعدونی ام است...طفلک دارد میمیرد... مثل دله من....برگهایش دارند زرد و خشک میشوند به اصطلاح علمی تر دارند نکروزه میشوند..دلیلش هم شاید کمبود یکی از عناصر معدنی مثلا پتاسیم یا آهن یا چیز دیگر باشد...دراز کشیده ام روی زمین پاهایم را گذاشته ام روی مبل دستهایم را گذاشته ام زیر سرم و به جای تلوزیون به مونس چشم دوخته ام و با خود میگویم:شایدم از این که این روزها دل و دماغ حرف زدن باهاش رو ندارم مریض شده....بهش میگم میدونم مثل قبل بهت محبت نمیکنم...بهت نمیرسم..حوصله ت رو ندارم....باهات حرف نمیزنم...میدونم...منو ببخش...میبخشی؟؟؟
دلم برایش میسوزد...مونسه بیچاره ی من