14.سوفی ورزشکار میشود دادارا دان دان
هی میخوام بیام پست بذارم هی وقت نمیشه یا وقت میشه من درب و داغونم و حال ندارم بنویسم
فعلا ذوق و شوق باشگاه رو دارم از دیروز شروع شده البته من با دو جلسه تاخیر تشریف بردم ...کلی همه بهم نگاه جوجیانه(یعنی جوجه فرض کردنه بنده)داشتن...اول که رفتم ثبت نام خانمه میخواست بدونه توی چه رده ی سنی باید اسممو وارد کنه
گفت:دانش آموزی؟؟؟؟/
من: جااااااااااااان؟؟؟؟؟؟؟ نـــــــــــــــــــه من دانشگاهمم تموم کردم :|
چنان نگاه ناباورانه ای بهم کرد یه لحظه خودمم شک کردم به خودم...
بعد گفت:جدی؟؟؟؟؟؟؟به چهرت نمیاد آخه متولد چه سالی هستی؟؟؟
با صلابته هرچه تمام تر گفتم:71
همچنان داشت بهم لبخند میزد و جوجیانه نگام میکرد...له شدم یعنی لهِ له
از پشت میزش یه نگاه به سرتا پای 165 سانتیم انداخت و بعد دوباره به چهرم نگاه کرد لبخند زد خلاصه تهش اسممو نوشت
بعد که با غرور وارد باشگاه شدم خو غریبه بودم اونا از هفته قبل باهم دوس شده بودن رفتم لباس عوض کنم آبجی کوچیکه هم سانس بعدی کلاس داشت بامن اومد همین که رفتم رختکن خانوما رو دیدم فهمیدم بنده خدا حق داشته بهم نگاه جوجیانه داشته باشه بعد یه دختره رو دیدم قد و قواره ی خودم بود ذوق مررررررگ شدم بهش لبخند زدم یعنی تو روخدا بیا بامن حرف بزن اونم اومد بعد
گفت:تو که چاق نیستییییییییی هیکلت خیلی خوبه لاغرم هستی چرا اومدی؟؟؟؟
منم جا خوردممم عررر ولی برا این که کم نیارم گفتم: خو بیکار بودم
اونم گفت: وا؟؟؟؟حوصله داری از خواب صبحت زدی اومدی اینجا مگه مجبوری بابا برو بخواب حالشو ببر با این هیکل اومدی اینجا؟؟؟
بعدگفت چندسالته؟؟گفتم23 گفت:وای اصن بهت نمیاد ...حسابی حالم گرفته شد
خلاصه خورد تو پَرممممم عرررررر ...همه دو الی 4 برابره من شایدم بیشتر هیکل داشتن :/
یکی هم بهم گفت: تو اومدی استخون سوزی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه دختره تپلی از من بزرگتر بود به مامانش گفت: نیگا این دختره چه هیکلش خوبه منم اصن ذوق مرگ نشدم الهی چشمام لال شه اگه دروغ بگم ....
ولی بعد فهمیدم منظورش این بوده که چقد خره سانس صبح اومده اینجا :/
هم طولانیه هم چرت و پرت برای همین بقیه رو میذارم توی اندرونی