54.هعی لوله گاز..
+دیروز مربی طی یک حرکت انتحاری صدام زد منو برد جلو کناره خودش گفت حرکتا رو با من انجام بده منم اون جلو حسابی کرم ریزونی کردم هی به خانومای دیگه چشمک زدم و لبخند زدم و اینا خخخ یه دوجا هم شوت بازی درآوردم مربی خنده ش گرفت ولی آخرش گفت خیلی عالی بودی و برام دست زد انتخابم کرد برای تیم و مسابقه ولی من اصلا دوس ندارم توی تیم باشم حوصله ی مسابقه و رقابتم ندارم اما مربی خانوم گیر داده میگه باید اعتماد به نفس داشته باشی تو این اجتماعه گرگ اگه قوی نباشی شکست میخوری و چنددستگاه نصایحه ارزنده ی دیگر :| بابا اصن من نه دوس دارم حرفه ای کار کنم نه وقتشو دارم ولی به گوشش نمیره.اعضای دیگه ی تیم هر روز میرن باشگاه کلی هم تمرین دارن بعد من فقط یه روز درمیون یه ساعت خخخ کلا امیدی بهم نی آبروی باشگاه رو هم میبرم توی مسابقه :|
دیروزم بهم گفت واتس آپ داری حرکتایی که مخصوصه توئه و باید انجام بدی رو برات بفرستم گفتم نه( خو ندارم دیگه چه کنم)بعد گفت من مطمئنم شما تنها کسی هستی که حرکتا رو توی خونه هم تمرین میکنی...خخخخ من توی خونه هیچ نوع حرکتی نمیکنم همون راه رفتن معمولی رو هم صدبار میخورم به در و دیوار خخخخخخ یکی از خانوما که خبر داشت بنده هیچ زحمتی به خودم نمیدم برای تمرین و بجز همون یه ساعت و یه روز درمیون باشگاه هیچ تمرینی ندارم اصن, کلی خندید غش کرد اصن خخخخ ولی جفتمون به روی مربی نیاوردیم که ضایع نشه خخخخ
+پریشب زدم روفاز گریه و دلگرفتگی خانواده هم شوتم کردن تو ماشین بردنم بیرون اولش خوب بود بعد باز توی ماشینم اومدم آبغوره بگیرم که خیلی جلو خودمو گرفتم بعدم که پیاده شدیم یکم بگردیم یه پیرمرده بدون این که هیچی بدونه یا حرفی بینمون رد وبدل شده باشه گفت غصه نخور غصه خوب نیست چرا غصه میخوری ؟؟دهنم از تعجب خوابید کف زمین o_O
دَدَری شدم دیشبم باز رفتم بیرون
+باید حواسمو جمع کنم ...