56.منم که پُشت زمانها نشسته منتظرت...
پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۶ ب.ظ
این که این روزها بجای تصویره صورته معصومت با آن مقنعه ی مشکی که قاب شده بود روی طاقچه ی خانه تان,همه اش تصویره سنگه قبره غبار گرفته ات می آید جلوی چشمانم یعنی که جای تو در خوابهایم خالیست حتی در کابوس هایم... بی معرفت...صدایت دارد رنگ می بازد از ذهنم...خیلی وقت پیش بعد از مدتها فقط یکبار خوابت را دیدم آن هم صامت...این بود رسمه آن همه دوستی؟؟...بیا حرف بزن..فرقی نمیکند که چه بگویی فقط بگذار صدایت یک بار دیگر در گوشم زمزمه شود..تصویرت یکبار دیگر با صدایت درآمیزد...داری دیوانه ام میکنی ...بیا جای تصویره سنگ قبره لعنتی ات را با چشمانه سیاه و صورته دخترانه ی معصومت عوض کن بی معرفت.تو هم مرا از خاطرت پاک کرده ای؟؟؟
اصلا به رسمه همان موقع ها به یاده دعواهای کودکی میخواهم بگویم که: خیلی لوسی :/ لوس :| لــــــــــــــجیغــــــــــــــــوس