نوار مغزی یک زندگی

هر طایفه ای به من گمانی دارد,من زان خودم چنان که هستم ,هستم

نوار مغزی یک زندگی

هر طایفه ای به من گمانی دارد,من زان خودم چنان که هستم ,هستم

نوار مغزی یک زندگی

مهم نیست اهلِ کجا باشی
مهم اینه که اهل و به جا باشی
منطقه ی زندگیت مهم نیست
مهم منطق و زندگیته
..............................................
متولد تیرماه 1371
فکر میکنم بیشتر از این نیازی به توضیح نباشه
اگر مرا شناختید به رویم نیاورید..بگذارید خیال کنم اینجا راحتم
دوست ندارم دوستان مجازی اَم حقیقی شوند
گاهی مجازی بودن بهتر از حقیقی شدن است.
میدانم اخلاق گندی ست ولی اینجوری راحت ترم.
از پاسخ به سوالات شخصی معذوریم :)

محبوب ترین مطالب

51-چه بدونم-خواستگاری خَرکی

يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ ب.ظ

1-بابا باهام دردودل میکنه و میگه:این مدت عصبی ام و حواسم نیست و همش با مامانت بحث میکنم دلشو میشکنم بعدم پشیمون میشم. چرا اینجوری شدم؟دیشب انقدر از دست خودم ناراحت شدم که اونجوری باهاش رفتار کردم که تا صبح گریه کردم زیر پتو(بابا وقتی یواشکی گریه کنه یعنی واقعا ناراحت بوده)...منم بجای این که به بابایی دلداری بدم بیشتر یه کاری کردم عذاب وجدانش بیشتر شه.گفتم:بابا اعصابت که خرده حواستو جمع کن مامانو ناراحت نکنی این مدت خیلی اذیت شده و میشه گناه داره دلشو نشکن...هیچی دیگه باباهه رو له کردم رفت...یعنی من دلداری ندم و حرف نزنم سنگین ترم...طفلی بابا دیروز همش تو ماشین قربون صدقه ی مامان رفت که مثلا جبران کنه...مامان بابام جفتشون مغرورن هیچوقت نشنیدم از هم عذرخواهی کنن بلکه وقتی میخوان عذر خواهی کنن و به هم بفهمونن که اشتباه کردن و پشیمونن با رفتارشون مثلا با قربون صدقه رفتن از هم معذرت میخوان ولی هیچوقت اون یکی به این یکی نمیگه ببخشید...منم همینجوری ام البته به مامان بابام میگم ببخشید اشتباه کردم اما به خواهر برادرم هیچوقت نمیتونم بگم تا گلوم میادا ولی نمیتونم کلمه ی ببخشید رو بیارمش رو زبونم بیشتر با قربون صدقه رفتن یا بوس از خواهر برادرم معذرت خواهی میکنم...


2-دیروز هم که کلا کوفتم شد...قبله تعطیلات که خانم "ک" توی باشگاه خیلی یهویی ازم خواستگاری کرد برای پسره فامیلشون و حسابی به هم ریختم که چرا قبلش شوت بودم و جواب سوالاشو داده بودم و اطلاعاتمو گذاشته بودم کف دستش و نفهمیده بودم منظورشو...طوری محکم و محترمانه جواب رد دادم که دیگه خواسته شو نتونه تکرارکنه اما دیروز یکی از شهرستانای اطراف خونه ی دوسته بابا ناهار دعوت بودیم قبلشم میرفتن مراسم ..نمیخواستم برم به زور و اصرار مامان رفتم توی مراسم یه زنه سوال پیچم کرد بازم نفهمیدم و جواب دادم در این حد شوت و خنگم..بعدزنگید پسرش بیاد منو ببینه منم فهمیدم میخواستم در برم اما دستمو گرفته بود و نمیذاشت آخرش پیچوندمش اما با ضایع کاری و اعصاب خوردی مامان هم که اصلا حواسش نبود و رفته بود پیش بابا اصن ندید که من اون وسط گیر افتادم کلی حرص خوردم از دسته خانومه. خیلی بهم برخورده بود بعدم هی میگفت شماره ی خونتونو بده منم هول شده بودم میگفتم حالا بعدا ..اونم میگفت چطور بعدا چطوری پیدات کنم ..خب هول شده بودم فقط میخواستم یه جوری از دستش خلاص شم تا پسرش نرسیده در برم نمیفهمیدم دارم چی میگم..به فکرم نرسید شماره مامانمو بدم تا مامانم ردش کنه خلاصه اساسی داغونم کرد و به هم ریختم اومدم خونه کلی گریه کردم ..مامان هم از دستم دلخور شد.ولی به نظر من دلیلی نداشت دلخور شه چون واقعا به هم ریخته بودم و بعدم سرم داشت از درد منفجر میشد و تنم میلرزید هنوزم اثراتش هست و یادش میفتم لرزم میگیره.

این وسط فقط ار دسته جِزغِل خانوم(آبجی کوچیکه)خنده م گرفته بود که غیرتی شده بود میگفت: آبجی مگه صدبار بهت نگفتم با غریبه ها حرف نزن دیگه با غریبه ها حرف نمیزنی هااااا 

غیرتش تو لنگه ی جورابه سمت راستیم O_o

نظرات  (۸)

درست میگی رفتارش زشت بود. خودش باید میفهمید و محترمانه مطرح میکرد و اینطوری دختر مردم را سرزبان نمی انداخت توجمع. این اصلا معامله اش جور در نمیاد با فرهنگتون شاید در محیط خودشون این رفتارها معنی به این بدی که ما میگیم نباشه و طبق عرف و فرهنگ خودش رفتار متعارفی داشته.وهمون کبوتر با کبوتر باز با باز...
پاسخ:
آره خب شاید با توجه به منطقه و فرهنگ خودشون کارش زشت نبوده منم دیگه ازش ناراحت نیستم فقط اون روز اعصابم به هم ریخت و یکم ضایع شده بودم تو جمع برای همین حس بدی داشتم ...دیگه گذشته :)
سلام خانم خانمها خوبی خودتو ناراحت نکن مگه میخوان گناه کنن هر پسری باید بره خواستگاری و هر دختری هم حق انتخاب داره نمیخوات که به زور ببرنت سرسفره عقد .ایشالله شیرینیشو بخوریم و به زودی خبر عروسیت
پاسخ:
آره خب ولی اینجوری به این شکل جلوی اون همه آدم دسته آدمو بگیره همه ملت هم نگاه کنن و به هول شدگیه ادم بخندن اصلا جالب نیست...میتونست با مامانم صحبت کنه 
وای نه هنوز زوده ازدواج دوس ندارم 
:|
پاسخ:
:/
یه استادی می‌گفت این که آدم‌ها بتونن از هم معذرت خواهی کنن فورن یا با فاصله‌ی کمی از ماجرا خیلی پا گذاشتن روی نفس و خودسازی می‌خواد. من برای ضایع کردن شیطون هم که شده هر وقت با کوچیکتر از خودم دعوام می‌شه سریع عذرخواهی می‌کنم! خیلی کیف میده :دی
پاسخ:
من اصن خودساخته نیستم :|
حالا تمرین میکنم شاید شد
عه!!!! تابلو بود که فهمیدم؟!!! خخخخخ
پاسخ:
آره همچی بگی نگی یه نرموله تابلو بود خخخ
خخخخخ، دقیقا منظورم رو خوب موتووجه شدی. میگم تو که انقد باهوشی ، چرا خرگوش نشودی> هاااان؟؟؟؟ خخخخ
آورین آورین، دقیقاً به همون خاطر بید. هیییییی :)))
حالا چی، بعدش اومدم با کلی ذوق واسش تعریف کردم که مثلاً بگم دیدی من بخاطر تو زدم تو پوزش و این حرفا. هیچی دیگه، تا سه روز باهام حرف نمیزد. نفهمیدم چرا!!! :-/
پاسخ:
خخخخ تو رو نشناسم که سوفی نمیشم
خخخ خیعلی شوتی خو معلومه ناراحت میشه به غیرتش برمیخوره روانی خخخ پُر رو خانوم خوبم فهمیدی چرا اما به روی خودت نیاوردی :d
خانومی، شماره خونتون رو بهم میدی با خونواده بیایم واسه امر خیر؟
خخخخخخ، هارهارهار....هرهرهرهر..کرکرکرکر ...:))))))
آخه از بس تو نازی، چشم همه رو میگیری دیگه. کسی نمیدونه که در درون یک هیولای نهفته داری  ...خخخخخخخ :))))))
میگم توچقد خنگول تشریف داری، آخه آدم با اینجور حرفا میترسه و اعصابش بهم میریزه؟ من که خندم میگیره واقعا .... بعد ممکنه طرف فکر کنه که خیلی ذوق کردم. به من چه، فکر کنه. من به خریتش میخندم.هاهاهاها.
حالا باز تو خوبه مامانه ازت شماره خواسته. منه بدبخت که 4  سال ازگار تو اون دانشگاه بودم چشم هیشکیو نگرفتم. درست روزی که میخواستم مدرک فارغ التحصیلیم رو بگیرم، یه بنده خدایی که سال آخر دکترا بود کلید کرده بود روم. اونم از درِ سولات بیخود دراومد. دید که همشهریم، فک کرد الان من شمارمو میدم بهش. خخخخخ منم گفتم نمیدم شمارمو.هی میگفت چرا؟ من مزاحم نیستم فقط میخوام باهاتون آشنا بشم و این حرفا. خخخخخ من هی میگفتم نمیخوام. عییییی، بنده خدا نفهمید که خیلی زشت بود .هرهرهرهر، کرکرکرکر :))))))))))))
پاسخ:
زره مار خخخخخ
من کجا نازم خخ داییم همیشه بهم میگه چقدر نازی کثافت (منظورش اینه: خیلی وحشی هستی کصافت)نکنه تو هم منظورت همین بود ها؟؟
ای تو روحت مامانمم همینو میگه خخخ میگه طرف نمیدونسته داره بچه شو با دسته خودش میفرسته ته جهنم بدبخت اونی که گیر تو بیفته خخخ بدبختا خبر ندارن چه درونه هیولا منشی دارم یوهاااهاهاها هااااااااا پِخخخخخخخخخخخخخخخخ
یعنی هروقت یکی میخواد بیاد مامانم همینو میگه .میگه:خدایا به جوونه مردم رحم کن پسره مردم گناه داره .
کوفت نگیری تو حالا اگه زشت نبود شماره میدادی؟؟؟عمرا...من که میدونم بخاطر نامزدت ردش کردی خخخ خبیث خانوم :دی
  • پریسا ایرانی
  • ای جانم خواهر کوچیکه :))) 
    من هر بار کسی میخواد حرف اینارو وسط بکشه در میرم :/ 
    خیلی حوصله میخواد کسی رو راضی کنی که دست از سرت
    برداره :))) 
    پاسخ:
    غیرتی شدنش فقط کم بود اون وسط :|
    منم در میرم اصن حوصله ندارم
    آره واقعا اعصاب میخواد نمیدونم چرا حالیشون نمیشه که نه نازه نه خجالت بلکه واقعا از ته دل میخوای که دست از سرت بردارن

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">