یکی میگفت :زن ها همانقدر که خوبند خطرناک هم هستند.
+ راست میگفت.
مقاومت بی فایده است دلم برایت تنگ شده است خدای جانم... همین که دیروز در عین بد بودن و گند بودنم دلم هی حس هوایت را در بطن قلبم خواست دیشب خودت دستم را گرفتی و صاف بردی ام سراغ یک فرشته ی زمینی که دلم را برایت پست کند... خداجان دوستت دارم با تمام گندهایی که زده ام و با وجود این که از تو بسیار دور افتاده ام و همه چیز را بینمان خراب کردم و دستم را به زور از میان دستتانت بیرون کشیدم و گم شدم اما دوستت دارم امشب باز دستم را گرفتی... شرمنده ام تمام بی وفایی هایم را شرمنده ام. آنقدر که حتی رویم نمی شود بیش ازین حرف بزنم.
دخترخاله به تازگی نامزد کردیده است و طی آخرین دیدارمان شوعرش را نیز ملاقات فرمودیم شوعرش هم ما را که دید و اسممان را شنید رو کرد به دخترخاله مان و گفت: این همان دخترخاله ت هس که باهم در خونه های مردم زنگ میزدین در میرفتین؟؟؟
توی دلم گفتم: ای هم خاعک تو سرت دخترخاله ،میذاشتی طرف چندصباحی رفت و آمد کنه بعد مسائل استراتژیک و خصوصیمون رو میریختی رو دایره.بی آبرو...، یعنی واقعا هیچ راه دیگه ای جهت معرفی شخص شخیص بنده به نامزدت به اون مغز چروکیده ت نرسید؟؟ :/
+ پیرو این رخداد کشف گردید اینجانب نه تنها در فامیل آبرو ندارم بلکه در بین تازه واردشدگان به فامیل و افرادِ فَرا فامیل هم ندارم :|
+فک و فامیله من دارم عاخه؟
حالا یه هفت ماه ما نبودیما شِنقَده بلاگ تغییر کرده ایشششش... اینجا هم خو انقد خلوت شده که صدا می پیچه ... اِکو داره ... یک ک ک ک ... دو و و و... سه ه ه ه...
بازگشت فراخمندانه ی خودمو به اهالی محترم بلاگ تبریک و تهنیت عرض می نُمایم.
نمی دونم چرا ولی دیگه دست و دلم به آپ کردن اینجا نمیره... هرچند دلم برای اینجا و آدماش تنگ شده...